این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
زکات علم، نشر آن است. هر
وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.
همچنین
وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق
بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.
کسی که چرایی زندگی را یافته است با هر چگونه ای نیز خواهد ساخت." #نیچه #recoverypost
این لب کلام دکتر ویکتور فرانکل در کتاب "انسان در جستجوی معنا" ست.
پ.ن۱:
نیچه آدم جالبیه. از فهم و نبوغ فکری منحصر به فردی برخوردار بوده!
پ.ن۲:
در خلال این کتاب متوجه شدم چرا برخی اندیشمندان، نگاه فروید به انسان رو سخیف و دون می دونند.
پ.ن۳:
حالا متوجه میشم منظور دکتر شیری از این که "در زندگی لنگر داشته باشید" چیه. منظورش از "لنگر"، یک چرایی برای زندگی و درک کردن معنای زندگی ست!
در واقع "لنگر" در کلام دکتر شیری، همان "لوگو" در کلام دکتر فرانکله.
نظر شخصی:
در زندگی سکوهای پرتابی هست که برای ادامه دادن باید ازشون بگذری.
سکوهایی که به اندازهی یک پرتگاه می تونند خطرناک و مرگبار باشند؛ و به همون اندازه می تونند تعالی بخش و سکوی پرواز آدمی باشند.
وقتی بهشون میرسی باید حواستو جمع کنی و با دقت عمل کنی. وگرنه با هر اشتباه کوچکی سقوط می کنی!
اما در مواجهه با این پرتگاهها، اگه درست عمل کنی، به شکل باور نکردنی ای به پرواز در میای!
هرچقدر که بیشتر پیشرفت می کنی، این سکوها خطرناک تر و در عین حال ارتقا دهنده تر میشن.
در گذر از این سکوها،
تو یا به قعر میری،
و یا پرواز میکنی و اوج میگیری.
و امدادهای غیبی و الهی درست همین جاها منتظرتن!
پ.ن۴:
این کتاب به خوبی توضیح میده که رشد و تعالی انسان یک فرآیند درونی ست و مستقل از شرایط بیرونی اتفاق می افته. و اتفاقاً رنج ها و دردهای انسان میتونند تسریع کننده ی این روند شوند.
در واقع سخت ترین و دردناک ترین لحظات زندگی، به عنوان سکوهای پرتاب عمل می کنند!
پ.ن۵:
و حالا، متوجه می شم چرا بزرگانی چون حافظ، مولانا و شهید بهشتی به عاشق شدن تاکید و اصرار می ورزند. تجربهی عشق، چه ناکام بمانی، چه به وصال برسی، به زندگی معنا می بخشد. عشق تجربهی ارزشمندی ست که همواره با درد و رنجی لذت بخش همراه است. و این لذت جز در پی معنایی که این درد و رنج به انسان می دهد لمس نمی شود. عاشق، گاهی حتی زمانی که معشوق در برابر چشمش، رو به رویش ایستاده، دلش برایش تنگ می شود. و درد اشتیاق سینه اش را می فشارد.
عشق، خود به تنهایی دنیایی ست!
.
. *با تشکر از دکتر شاهین فرهنگ عزیز برای معرفی این کتاب
@khanehtahavol
.
دلم برات تنگ میشه نسرین! #دلنوشته_به_خود
گاهی گمت می کنم!
و گاهی انگار قرن ها ازم فاصله می گیری!
و گاهی باید در پس حجاب های بسیار تیره ی فکری به دنبالت بگردم!
دلم برایت تنگ می شود نسرین!
بیش از حد تنگ می شود!
مانند کودکی که مادرش را در همهمه ی افکار و حرف ها و نقل قولها گم میکند
و سراسیمه و وحشت زده به دنبالت می گردم!
پ.ن:
حلما گاهی میره پشت پرده قایم میشه، میگه: "من نیست! من کو؟"
بعد میاد بیرون میگه: "ایناهااااش" و میزنه زیر خنده.
این برای او فقط یک بازیه؛
ولی برای من
بخشی از واقعیته!
من
همواره در جستجوی منم:
این آفریده ی بی انتهای اسرارآمیز!
*من مجاز از انسانه.
#خودشیفته_هم_خودتی
خداوند کرم ابریشم را به پروانه،
دانه ی شن را به مروارید،
تکه زغالی را به الماس،
[دانه ی گندم را به نان] تغییر میدهد.
اگر زمان به سختی گذشت
و تحت فشار بودی ؛
او بر روی تو نیز کار میکند .
#ریک_وارن
پ.ن:
دیروز جلسه دفاع پایان نامه ارشد آجی بزرگم بود. خدا رو شکر عالی پیش رفت. منم موفقیتشو تو خونه با این کیک جشن گرفتم.
جاتون خالی، بسی چسبید
ان شاء الله دکتراش
کسی که چرایی زندگی را یافته است با هر چگونه ای نیز خواهد ساخت." #نیچه #recoverypost
این لب کلام دکتر ویکتور فرانکل در کتاب "انسان در جستجوی معنا" ست.
پ.ن۱:
نیچه آدم جالبیه. از فهم و نبوغ فکری منحصر به فردی برخوردار بوده!
پ.ن۲:
در خلال این کتاب متوجه شدم چرا برخی اندیشمندان، نگاه فروید به انسان رو سخیف و دون می دونند.
پ.ن۳:
حالا متوجه میشم منظور دکتر شیری از این که "در زندگی لنگر داشته باشید" چیه. منظورش از "لنگر"، یک چرایی برای زندگی و درک کردن معنای زندگی ست!
در واقع "لنگر" در کلام دکتر شیری، همان "لوگو" در کلام دکتر فرانکله.
نظر شخصی:
در زندگی سکوهای پرتابی هست که برای ادامه دادن باید ازشون بگذری.
سکوهایی که به اندازهی یک پرتگاه می تونند خطرناک و مرگبار باشند؛ و به همون اندازه می تونند تعالی بخش و سکوی پرواز آدمی باشند.
وقتی بهشون میرسی باید حواستو جمع کنی و با دقت عمل کنی. وگرنه با هر اشتباه کوچکی سقوط می کنی!
اما در مواجهه با این پرتگاهها، اگه درست عمل کنی، به شکل باور نکردنی ای به پرواز در میای!
هرچقدر که بیشتر پیشرفت می کنی، این سکوها خطرناک تر و در عین حال ارتقا دهنده تر میشن.
در گذر از این سکوها،
تو یا به قعر میری،
و یا پرواز میکنی و اوج میگیری.
و امدادهای غیبی و الهی درست همین جاها منتظرتن!
پ.ن۴:
این کتاب به خوبی توضیح میده که رشد و تعالی انسان یک فرآیند درونی ست و مستقل از شرایط بیرونی اتفاق می افته. و اتفاقاً رنج ها و دردهای انسان میتونند تسریع کننده ی این روند شوند.
در واقع سخت ترین و دردناک ترین لحظات زندگی، به عنوان سکوهای پرتاب عمل می کنند!
پ.ن۵:
و حالا، متوجه می شم چرا بزرگانی چون حافظ، مولانا و شهید بهشتی به عاشق شدن تاکید و اصرار می ورزند. تجربهی عشق، چه ناکام بمانی، چه به وصال برسی، به زندگی معنا می بخشد. عشق تجربهی ارزشمندی ست که همواره با درد و رنجی لذت بخش همراه است. و این لذت جز در پی معنایی که این درد و رنج به انسان می دهد لمس نمی شود. عاشق، گاهی حتی زمانی که معشوق در برابر چشمش، رو به رویش ایستاده، دلش برایش تنگ می شود. و درد اشتیاق سینه اش را می فشارد.
عشق، خود به تنهایی دنیایی ست!
.
. *با تشکر از دکتر شاهین فرهنگ عزیز برای معرفی این کتاب
@khanehtahavol
.
دلم برات تنگ میشه نسرین! #دلنوشته_به_خود
گاهی گمت می کنم!
و گاهی انگار قرن ها ازم فاصله می گیری!
و گاهی باید در پس حجاب های بسیار تیره ی فکری به دنبالت بگردم!
دلم برایت تنگ می شود نسرین!
بیش از حد تنگ می شود!
مانند کودکی که مادرش را در همهمه ی افکار و حرف ها و نقل قولها گم میکند
و سراسیمه و وحشت زده به دنبالت می گردم!
پ.ن:
حلما گاهی میره پشت پرده قایم میشه، میگه: "من نیست! من کو؟"
بعد میاد بیرون میگه: "ایناهااااش" و میزنه زیر خنده.
این برای او فقط یک بازیه؛
ولی برای من
بخشی از واقعیته!
من
همواره در جستجوی منم:
این آفریده ی بی انتهای اسرارآمیز!
*من مجاز از انسانه.
#خودشیفته_هم_خودتی
ادامه مطلب
وقتی کتاب رو تموم کردم، او برایم قهرمان تر از بسیاری از کسانی بود که پیش از این می شناختم! #کتاب_خوب
مردی که ترس را نمی شناخت، هدفش متعالی بود و آن را به روشنایی خورشید می شناخت. سخت و مجاهدانه برایش تلاش می کرد و اجازه نمی داد چیزی او را از مسیرش منحرف کند. حتی اجازه نمی داد نفسش قبل از رسیدن به هدف پاداش بگیرد!
به او که نگاه می کنم، می بینم من به خیلی از چیزهایی که او مراقب شان بود، نسبت به خود و جامعه ام بی توجه ام!
توصیه می کنم این کتاب رو بخونید.
شنبه ۱۱ شهریور ۹۶
#photobyme #recoverypost
تو آن شعری که من
جایی نمی خوانم
نپرس اما؟
چرایش را نمی دانم .
تن یخ کرده، آتش را که می بیند چه می خواهد؟
همانی را که می خواهم، ترا وقتی که میبینم
تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم
#محمدعلی_بهمنی #recoverypost
امشب از دلتنگی ام با ماه صحبت می کنم #عبدالله_روا
از دلم، از یک غم جانکاه صحبت می کنم
امشب از دل بستنم بر چشمه ی چشمان تو
از زمین تا آسمان تا ماه صحبت می کنم
توی دریای نگاه وحشیت این بار هم
غرق و بیجان می شوم آنگاه صحبت میکنم
مثل یک تک برگ زرد و خشک در پاییز باغ
خسته و خش خش کنان در راه صحبت می کنم
یوسف گم گشته ام چشم انتظارت هستم و
از غم یک ماه، من در چاه صحبت می کنم
امشب از دوری تو در انتهای بی کسی
از تب دلتنگی ام با ماه صحبت می کنم.
#portrait_photography #photobyme #خدا_بیامرزد_پدر_فتوشاپ_را #عجب_چیزیه!!
امشب از دلتنگی ام با ماه صحبت می کنم #عبدالله_روا
از دلم، از یک غم جانکاه صحبت می کنم
امشب از دل بستنم بر چشمه ی چشمان تو
از زمین تا آسمان تا ماه صحبت می کنم
توی دریای نگاه وحشیت این بار هم
غرق و بیجان می شوم آنگاه صحبت میکنم
مثل یک تک برگ زرد و خشک در پاییز باغ
خسته و خش خش کنان در راه صحبت می کنم
یوسف گم گشته ام چشم انتظارت هستم و
از غم یک ماه، من در چاه صحبت می کنم
امشب از دوری تو در انتهای بی کسی
از تب دلتنگی ام با ماه صحبت می کنم.
#portrait_photography #photobyme #خدا_بیامرزد_پدر_فتوشاپ_را #عجب_چیزیه!!
دریافت
عنوان: دکلمه "من این راه دراز را آمده ام که تو را ببینم" از شمس لنگرودی
حجم: 2.81 مگابایت
چوپان جوان در نظر اول چنان مفتون و مجذوب او شده بود که پنداری روح جهان را در برابر خود میدید و شیفته وار به چشمان سیاه و لبخند اسرارآمیز او می نگریست. احساس میکرد نگاه و لبخند او به زبانی سخن می گویند که در سراسر جهان با آن آشنایی دارند: زبان عشق.
و عشق آن چیزی بود که حتی از انسان و صحرا قدمت بیشتری داشت و قدرتی بیشتر.
آن دختر لبخند می زد، چوپان جوان می پنداشت که در تمام عمر در انتظار چنین لبخندی بوده است. پنداری دوسال چوپانی کرده بود، به آفریقا آمده بود، یک سال در دکان بلورفروشی شاگردی کرده بود، و سرتاسر صحرای پهناور را با تحمل آن همه زجر و زحمت پیموده بود، تا لبخند آن دختر را ببیند. و همهی آن چیزها مقدمهای بر آن اصل بوده است.
لبخند او زبان عشق بود.
زبان زندگی بود.
. به یاد آورد که روزی بادی که از طرف مشرق می وزید، عطر وجود این دختر را به مشام او رسانده بود. و از همان روز بی آنکه بداند چنین دختری در جهان وجود دارد به او دل بسته بود و شاید این عشق اسرارآمیز - عشق به دختری که هنوز او را ندیده بود- بی آنکه بداند و بفهمد او را واداشته بود که به صحرا بیاید و اسرار جهان را کشف کند.
. صدای او را از زمزمه ی روح نواز باد در نخلستانها دلنشین تر می یافت.
#کیمیاگر
#پائولوکوئیلو
#شمس_لنگرودی
#من_این_راه_دراز_را_آمده_ام_که_تو_را_ببینم
#در_مسیر_شدن
[فاطمه] می دانست که دیگر مرد محبوبش در آن واحه نیست. و به همین علت واحه در نظر او به شکل دیگری بود.
دیگر آن واحه ای نبود که پنجاه هزار درخت خرما و سیصد چاه آب داشت.
در نظر او واحه دیگر هیچ چیز نبود
و هیچ چیز نداشت.
#کیمیاگر
#پائولوکوئیلو .
#عکاسی
#صبح_برفی
#بروجن
دوشنبه ۱۰ دی ۹۷
صحرا مردان ما را میگیرد و گاهی آنها را به ما باز نمی گرداند. باید پایدار و استوار باشیم. مردهایی که باز نمی گردند، برای زن هایی که دوستشان می دارند، همیشه وجود دارند. در ابرهای بی باران، لابهلای قلوه سنگ ها، در آب چشمه ها و در هر جای دیگر حضورشان احساس می شود.
آنها باز نمیگردند و در روح جهان وجود دارند.
و اگر روزی روزگاری، یکی یا چند نفر از آنها برگردند، زن هایی که دوستشان دارند، شادمان می شوند.
هر انسان گمشدهای ممکن است روزی بازگردد.
پیش از این هروقت یکی از این زنها را میدیدم که در انتظار بازگشت عاشق یا همسر خود به صحرا می نگرد، به سعادت او افسوس می خوردم. اما حالا دیگر من هم کسی را دارم که در انتظار او باشم و سعادت این انتظار را احساس کنم.
من دختر صحرا هستم.
#کیمیاگر
#پائولوکوئیلو
Photo by: @nedamozaffari_
تپه های شن در صحرا با وزیدن بادهای تند هر ساعت به شکل تازه ای در می آیند. اما صحرا همیشه صحراست.
عشق هم مثل صحرا به هر حال به جای خود باقی میماند.
میدانم که اگر سرنوشت مقدر کرده باشد و من قسمتی از افسانهی تو باشم، روزی نزد من باز خواهی آمد.
مطمئن باش که من تا روزی که تو برگردی، منتظرت می مانم.
.
. که اگر کسی زبان جهانی را بداند، میداند که در گوشه و کنار دنیا همیشه کسانی هستند که در انتظار از راه رسیدن محبوب خویش اند. و در هر جای جهان، در قلب صحرا یا در غوغای یک شهر بزرگ، وقتی آن دو که در انتظار دیدن همدیگرند، رو در رو شوند، نگاهشان با همدیگر پیوند مییابد، و گذشته و آینده و هر چیز دیگر در نظر آنها بی اعتبار می شود، و آن دو تنها به آن لحظهی دیدار می اندیشند.
و در قبول این حقیقت تردید نباید داشت که در زیر آسمان کبود سرنوشت هرچیز و هرکس در اختیار و در دست خداوندی ست که دانا و تواناست، سرنوشت آدمیان را رقم می زند و عشق را می آفریند. و هرکس که به کاری مشغول است، یا در گوشهای می آساید، یا به جستجوی گنج می رود، دل و جانش در دست اوست.
که اگر غیر از این بود، رویاها (خواب ها) ی آدمی هیچ معنا و مفهومی نداشتند.
#کیمیاگر
#پائولوکوئیلو
#فکه
#راهیان_نور
#عکاسی
#photography
#photobyme
ویدیو
عنوان: سرو ناز
حجم: 21 مگابایت
.
Designed and produced by: Nasrin Heydari @nnheydari
طراحی و اجرا: نسرین حیدری
موسیقی زمینه:
دکلمه "آغوشش عشق بود" با صدای #نسرین_حیدری
شعر از #عادل_دانتیسم
ترانه "زیبایی بی تاب" از #بابک_جهانبخش
#طراحی_لباس
#دکلمه
#دکلمه_احساسی
#خیاطی
#design
#fashiondesign
زنی از خاک، از خورشید، از دریا، قدیمیتر
زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمیتر
زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمیتر
زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمیتر
که قبل از قصۀ قالوا بلی» این زن بلی گفتهست
نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفتهست
.
.
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
#سید_حمیدرضا_برقعی
شنبه ۲۰ بهمن ۹۷
#امروز_آسمان_هم_می_گرید
#تالاب_چغاخور
#بروجن
#عکاسی
#photography
#photobyme
دنیا یکسان باقی خواهد ماند.
می توانی شروع به رقصیدن کنی
و تمام دنیا همراه تو می رقصد
وقتی غمگین هستی، به ماه نگاه کن.
به نظر غمگین می آید.
به ستارگان نگاه کن.
به نظر بسیار بدبین می رسند.
به رودخانه نگاه کن.
به نظر جریانی در آن نیست. گرفته و تاریک است.
وقتی خوشحالی، آن وقت به همان ماه نگاه کن.
لبخند میزند. و همان ستارگان می رقصند و همان رودخانه با ترانه ای جاری ست.
تمام گرفتگی ها از بین رفته اند.
وقتی درونت پر از بهشت باشد، دنیا آن را بازتاب میدهد.
وقتی پر از جهنمی،
دنیا کاری نمی تواند بکند؛ همان را بازتاب می دهد.
#منبع_ناشناس
این روزها با نوشته ها و حرف های تلنگر آمیز زیادی مواجه میشم
حرف هایی که گاهی باعث میشن از درون بلرزم و از شک، ابهام و تردید تهی شوم، و موجی از فهم، اعتماد و امید، درونم به جریان بیفتد، قلبم به تپش بیفتد، انرژی و کششی عاشقانه، مشتاقانه خودش را از سینه ام به بیرون پرت کند و به جایی فرای زمان و مکان پرواز کند .
و اشک هایم روی گونه هایم جاری می شوند!
نه از سر غم،
بلکه از سر رسیدن به معنایی که پیش از این نمی دانستم.
#ملت_عشق
یکشنبه ۷ بهمن ۹۷
#کتاب_خوب
#photobyme
این کتابو حدود دوسال پیش توی ترمینال جنوب تهران خریدم. بیکار بودم، رفتم سراغ دکه کتابفروشی که همون نزدیکا بود و شروع کردم کتابا رو برانداز کردن و برگ زدن. فروشنده گفت: "میخوای یه کتاب خوب بهت معرفی کنم؟" با لبخند و کنجکاوی نگاهش کردم.
اومد بیرون و از بین کتابا اینو برداشت گرفت سمتم.
- این خیلی کتاب خوبیه!
گرفتم و تشکر کردم. برگ زدم. به نظر کتاب بدی نمیومد. جالب بود. قیمتش هم مناسب بود.
به خصوص دو جمله ای که روی جلد کتاب از برایان تریسی و آنتونی رابینز در توصیه ی این کتاب نوشته بود نظرمو جلب کرد و نسبت به محتوای کتاب کنجکاو شدم.
خریدمش.
#لطفاً_متفاوت_باشید در واقع لیستی از دستورالعمل های ساده و کاربردیه برای داشتن روابط اجتماعی بهتر و تقویت اثرگذاری یا همون کاریزما.
کتاب راحتیه. زبان سادهای داره و خوندنش کار نداره.
ولی عملی کردنش، اونطور که من حساب کردم، اگه آدم ثابت قدم و منظمی باشی، دو سال و ۶ ماه و ۲۱ روز طول میکشه.
و این کار سختیه!
پیرمرد مهربون و خوش برخوردی بود. معلوم بود خودش هم از بعضی دستورالعمل های این کتاب استفاده کرده بود. دیگه ندیدمش که ازش بابت معرفی این کتاب تشکر کنم. .
#کتاب_خوب
.
اثر #آلن_پیز و #باربارا_پیز
.
پ.ن:
اگه پایه باشید دوست دارم دستورالعمل های این کتابو استوری کنم و هر دستورالعمل رو قدم به قدم با هم انجام بدیم. اگه مایلید موافقت تونو تو کامنتا اعلام کنید. اگه پنج نفر یا بیشتر شدیم من استوریاشو شروع میکنم.
فقط نکته اش اینه که این یکیو باید مشارکت فعال داشته باشید.
اگه پایه این بگین تا استوریاشو شروع کنم☺
❤
.
.
#مهارت_های_ارتباطی
#کاریزما
#اثرگذاری
امیدها می میرند و امیدهای تازه ای سبز می شوند.
گاهی باید دست به تیغ شوی،
بطن زندگی ات را بشکافی و تکه ای از وجودت را
- مانند کبدی عفونی -
ببری و دور بیندازی.
بدون بیهوشی!
بدون بی حسی!
زمان میگذرد
آدمهای جدیدی میآیند
زخم ها التیام می یابند
و دردها فراموش میشوند.
چونان که تو
در پس خاطرهها
فراموش می شوی.
#نسرین_حیدری
@NnHeydari
پنج شنبه ۱ اسفند ۹۸
#فراموشی_نعمته
#اونایی_که_آایمر_دارن_وما_بدبخت_نیستند
#حالا_که_هستی_تو
#دیووونه_بخند
پ.ن:
دارم آهنگای باشگامو مرور میکنم خوباشو بذارم تو سایت. رسیدم به آهنگ چیکی چیکی. این صدا نازکه چی میگه این وسط؟! گند زده به آهنگ! آهنگه جون میده واسه pulse squats ولی به وسطاش که میرسه دیگه قابل تحمل نیست! باید بزنی بعدی
.
#آقا_آهنگ_با_کیفیت_تولید_کنید
#مسئولین_رسیدگی_کنند!
#این_چه_وضیه؟!
#آهنگ_خوب_سراغ_دارین_معرفی_کنید
زیباترین انسانها آنهایی هستند که شکست خورده اند،
رنج برده اند،
کشمکش ها تجربه کرده اند،
از دست داده اند.
و بالاخره راه زندگی خود را از اعماق فراگرفته اند.
این اشخاص احساسی از قدردانی و درک از زندگی دارند که آنها را پر از شفقت و مهربانی، و عشقی عمیق می کند.
انسان های زیبا،
اتفاقی نیستند. .
#منبع_ناشناس
پ.ن:
گوشیم دیگه پیر شده! یاریم نمی کنه.
زود خسته میشه.
این روزا باید بیشتر مراعاتشو بکنم.
سامسونگم که رفت!
هعییی.
دوباره باید برگردم به دورانی که دوربین عکاسی مو همه جا با خودم می بردم!
#وقتی_میری_رای_میدی_ولی_گوشیت_سکته_کرده!
.
#عکاسی #منظره
#کوهستان #زاگرس #در_آیینه_ی_آب
#سد_چغاخور
#بروجن
#photography
#landscape_photography
#photobyme
#مادر
مادر نوشته می شود
فرشته خوانده می شود
مادر اگر منطق داشت، مادر نمیشد
نمیشود با منطق
آنقدر عاشق بود!
#دوستت_دارم_فرشته_بانوی_من ❤❤
.
.
#کاپ_کیک_براونی_مرطوب
#ژله_رنگین_کمون
#به_مناست_روز_مادر
#نسرین_پز
#به_عشق_مامان
#دختر_پز
به یاد داشته باش که پیش از رسیدن به مقصود، روح جهان تو را آزمایش می کند، تا بفهمد که در این مسیر چه چیزها یاد گرفته ای. و این آزمایش آنقدر دقیق و دشوار است که عدهای از نیمه راه بر می گردند. و در آخرین مرحله از پیش رفتن به سوی مقصود باز می مانند. و به قول صحرانشینان، به انسان تشنه ای می مانند که چندین شبانه روز برای رسیدن به آب راه می پیماید، و همین که نخلستان و چشمه ی آب را در چند قدمی خود می بیند، دیگر تشنگی را تحمل نمیکند و جان می سپارد.
چوپان جوان آن مثل معروف کشور خود را به یاد آورد، که می گوید:
تاریک ترین ساعت شب، ساعتی پیش از دمیدن آفتاب است.
#کیمیاگر
#پائولوکوئیلو .
.
تبریزیا حدس بزنید عکس دوم و سوم کجای تبریزه؟
و حدس بزنید نورای تو عکس اول چی اند؟
.
.
#عکاسی
#عکاسی_در_شب
#بازی_با_نور
#تبریز
#longshotphotography
#photography
#photobyme
تو در این مدت بارها گفته ای که عاشقانه مرا دوست داری. دربارهی زبان جهانی عشق چیزهایی گفته ای و درسهای خوب و دلنشینی به من یاد داده ای. و کم کم من حس میکنم که جزئی از وجود تو هستم.
#کیمیاگر
#پائولوکوئیلو
پ.ن:
دلم تا برایت تنگ می شود
نه شعر می خوانم
نه ترانه گوش می دهم
نه حرف هایمان را تکرار می کنم
دلم تا برایت تنگ می شود
می نشینم
اسمت را
می نویسم
می نویسم
می نویسم
بعد می گویم
این همه او
پس دلتنگی چرا؟
دلم تا برایت تنگ می شود
میم مالکیت
به آخر اسمت اضافه می کنم
و باز عاشقت می شوم
#گروس_عبدالملکیان
*دلم تا برایت تنگ می شود
به آینه
خیره می شوم
انسان خوشبخت خدا را در درون خود دارد، و شگفتی های دنیا را. حتی سعادت را در شن های صحرا می توان یافت.
دنیا برای خلقت همین یک دانه شن میلیون ها سال در حال تغییر و تکامل بوده است.
هر انسانی گنجی در گوشه ای از این جهان دارد، که در انتظار اوست. و قلب ها کمتر از چنین گنجهایی حرف می زنند. چون انسان ها کمتر به جستجوی گنج پنهان خود می روند.
چون هروقت که کسی در چنین راهی بیفتد و دنبال رویا و گنج پنهان خود برود، قلب او بیش از هر وقت دیگر رنج می برد و قلب ها دوست ندارند بیش از اندازه رنج ببرند.
#کیمیاگر
#پائولوکوئیلو .
.
#عکاسی
#راهیان_نور
#شلمچه
#تنهایی
#بازگشت_به_خود
#photography
#photobyme
به قلب خود بگو که ترسیدن از درد و رنج، از هر درد و رنجی بدتر است.
به او بگو که دنبال امیدها و آرزوها رفتن، لذت پنهان و کم نظیری دارد.
چون در چنین حال و هوای است که آدمی با زیباییها و ابدیت دیدار میکند.
#کیمیاگر
#پائولوکوئیلو .
#عکاسی
#عکاسی_ماکرو
#عکاسی_منظره
#حیاط_خوابگاه_دانشگاه
#photography
#macrophotography
#landscape
#insects
#butterfly
#photobyme
بسمالله الرحمن الرحیم
امسال از ترس #کرونا ماهی قرمز نخریدیم. عوضش مجسمه ماهی☝ گذاشتیم به جاش^__^
به احترام دو عدد اسفندی در خانه مان و اتصال اسفند به بهار، بشکل برج حوت گذاشتمشون.
سنبل هم نداشتیم به جاش شب بوها پارسالو گذاشتیم!
تخم مرغ رنگی هامون هم مال پارساله!
(اصولاً در خانه ی ما دو چیز نه از بین میره نه دور انداخته میشه، بلکه از سالی به سال دیگر منتقل می شود: یکیش تخم مرغ رنگیه نه! اون یکی سنجده!
مگر اینکه بر اثر بلایای طبیعی منهدم بشن تا جایگزین بشن!)
آینه هم نداشتیم؛
ولی با همهی کم و کاستی هاش، من عاشقش شدم
آخرین اجزای سفره رو که گذاشتم، قرآن ، حافظ و چندتا شاخه گلی که از گلدون چیده بودم، آفتاب تازه طلوع کرده بود و وقتی همه خواب بودند، تکیه دادم به مبل و چند دقیقه فقط نگاهش کردم!
عالی شده بود!
.
راستی اون مجسمه ی ظریف گل و بلبلی که تو تصویر می بینید، هنر دست مامان بانو جانه.
سلام به همگی.
با قرنطینه در چه حالین؟
دو سه ماه بود باشگاه رو به خاطر تمرینای 6pack و splits تعطیل کرده بودم چون اینا نیاز به باشگاه ندارن، تو خونه میشه انجامشون داد.
حالا که تو شرایط قرنطینه قرار گرفتیم متوجه شدم من اگه نخوام برم باشگاه سبک زندگی قرنطینه و غیر قرنطینه ام هیچ فرقی با هم نمی کنند!
.
امسال هم که عید نداریم! ولی قرار بود اینا لباسای عید من باشند. (که رفت برای اردیبهشت و خرداد ان شاء الله؛ اگه همه همکاری بکنند ان شاء الله!)
.
هر دو طراحی و دوخت خودمن.
البته مربوط به دو سال پیشه ولی با کمی تغییرات الان دارم رونمایی شون می کنم! (دومیه رو برای آزمون خیاطیم دوختم عجب روزی بود!)
.
به نظرتون چطورن؟
به نظر خودم اصیل، زیبا و منحصر به فرد
.
.
#قرنطینه
#کرونا
#عید #نوروز
#سال_نو
#در_خانه_بمانیم
#کرونا_را_شکست_میدهیم
.
#طراحی_لباس
#خیاطی
.
#مانتو "حوض مهتاب"
#پیراهن و #شلوار "باغ مرجان"
.
#fashion
#fashiondesign
#sewing
#quarantine
#cronavirus
#stay_in_home
جشن فارغالتحصیلی مون☺
لباس فارغالتحصیلی هم داشتیم ولی من نپوشیدم، چون معنایی برام نداشت.
اینکه چشمام گرد و قلمبه و ملتهب به نظر میرسند به خاطر اینه که: ۱.دیشبش تا صبح بیدار بودم. ۲. یه خورده قبل این عکس داشتم گریه می کردم!
کسایی که تو عکس آخر کنارم ایستادند #دوستای_واقعی اند. دوستایی که تو روزای سخت کنارتن و چه خوشبختند اونایی که همچین آدمایی تو زندگی شون دارند.
ممنونم که اون روز و خیلی روزای دیگه کنارم بودید.❤
.
.
#خاطره_بازی
#جشن_فارغ_التحصیلی
#سلولی_مولکولی ۹۱
#دانشگاه_شهیدمدنی_آذربایجان
#بهار۹۵
ونزده شونزده سالم که بود برای یه مسابقه کشوری تیراندازی رفته بودیم تهران. مسابقه حکم رکوردگیری برای انتخاب تیم ملی نوجوانانو هم داشت. روز قبل مسابقه رفته بودیم واسه تمرین و آشنایی با محیط مسابقه و تنظیم سلاح. وایساده بودم تو خط داشتم قلق گیری می کردم یکی از عکاسا اومده بود گیر داده بود بهم، از زوایای مختلف کلی عکس گرفت و رفت. حالا منم وسط حالت گیری و شلیک، نه می تونستم ازش بپرسم از طرف کجاست؟ عکسا رو چطور میتونم داشته باشم؟ نه اصن روم میشد!
تازه مربی مون بعد رفتنش اومده با یه حالت انگیزشی میگه: "اصن توجه نکن میان ازت عکس می گیرند. تمرکزتو حفظ کن!"
کجایی عااامو؟! نوشدارو پس از مرگ سهراب! تمرکز کجا بود!
مسابقه تموم شد و گذشت. رفتم اینترنتو زیر و رو کردم نهایتا تنها عکسی که پیدا کردم این☝ بود. اینم تازه من نیستم! ولی خیلی شبیه منه. تنها تفاوتش اینه که من نقاب نمی زدم این زده.
بعدها متوجه شدم من اصن یه عکس هم از تیراندازیم ندارم.
آیا زور نیست چند سال حرفه ای تیراندازی کار کنی، ولی یه عکس هم از خودت نداشته باشی؟!
.
.
#تیراندازی
#تفنگ_بادی
تو یه بعد از ظهر غمگین یهویی سروکله اش پیدا شد. پشت شیشه نشست و بهم خیره شد!
انگار خدا فرستاده بودش که یادم بره چرا ناراحتم!
حدود یه ماهی مهمونم بود.
تا اینکه تو یه شب سرد بارونی، وقتی سعی کردم برای فرار از سرما در حالیکه موش آب کشیده شده بود، بیارمش تو خونه، برای همیشه رفت!
ترسید
که مبادا آزادیشو ازش بگیرم!
در حالی که
فقط میخواستم تو اون شب سرد، پناهش بدم.
این #کبوتر درس بزرگی بهم داد:
اینکه هیچ وقت نباید قدرت انتخاب کسی رو بگیرم!
به زور نمیشه به کسی محبت کرد!
باید بذاری خودش انتخاب کنه.
ولی هنوز گاهی
#دلم_هواشو_میکنه
#کاش_دوباره_بهم_سر_میزد
یادش بخیر گردش دورهمی ترم آخر دانشگاه با بچه های پایه ی کلاس
#همکلاسی های #سلولی_مولکولی
#دانشگاه_شهیدمدنی_آذربایجان
#تبریز
#ایل_گلی
#یادش_بخیر❤
بهار ۹۵
#خوش_گذشت
+
یک عدد
#دختر_قاجاری #تپل #جدی #مغرور #گاهی_اخمو
#با_هیشکی_هم_شوخی_نداره!
دیگه چه خصوصیاتی داشتم عایا؟
چقدر عوض شدم به نظرتون؟
اولین باری که با سازه های ماکارونی آشنا شدم تو دومین دوره همایش هم اندیشی نخبگان علمی کشور (اوه یا علی اسم!!) بود. اون موقع دوم دبیرستان بودم. و اونجا با خانم مهندسی آشنا شدیم که تونسته بود تو مسابقات جهانی سازه ماکارونی مقام بیاره. اون روز یه مسابقه ی یه روزه بینمون برگزار کردند و ما فقط چند ساعت وقت داشتیم نقشهی یه سازه ی فشاری رو دستی طرح ریزی کنیم و بسازیمش و بعد با هم رقابت کنیم. ولی ما وقت کم آوردیم و نتونستیم طرحی که تو ذهنم بودو کامل بسازیم. سازه ناقص بود و استحکامی که باید می داشت رو نداشت. ولی با این حال دوم شد.
اون روز طرحی که برای سازه داده بودم علیرغم ناقص بودنش مورد استقبال مربیا و استادمون قرار گرفت و همین باعث شد من به سازه های ماکارونی علاقه مند بشم.
این سازه ای که تو تصویر میبینید یه پل ماکارونیه که دو سال بعد، حرفه ای تر زیر نظر یه استاد خبره شهرضایی ساختمش. و اینجا مسابقات دانش آموزی پل ماکارونی شهرضاست. و من حق شرکت توشو نداشتم چون دانش آموز شهر دیگه ای بودم. برای همین استادمون سازه هامو به اسم یه گروه دیگه تو مسابقه شرکت داد. اون موقع بچه های شهرضا حرف اولو تو مسابقات پل ماکارونی تو کل کشور میزدند (شاید هنوز هم همین طور باشن). سازه ی دومی که ساخته بودم خیلی حرفه ای تر از اینی بود که تو تصویر می بینید. ولی متاسفانه دیر رسیدم و به بارگذاریش نرسیدم و دیگه خورد شده بود و نتونستم عکسی ازش بگیرم. اونو با ماکارونی های مخصوص باریک نیم متری ساخته بودم. بزرگ تر بود و ظریف تر. از نظر تحمل بار اون روز سوم شد. ولی تو داوری چون چندبار تو حمل و نقل آسیب دیده بود و مجبور شده بودم بعضی اتصالات شو عوض کنم، و اتصالات ریز هم زیاد داشت، یکی دو جاش بیش از حد آیین نامه چسب کاری شده بود. برای همین ازش کسر امتیاز شد و در نهایت چهارم شد! این یکی هم که تو تصویر می بینید فکر کنم هفتم، هشتم شد. بین حدود شاید سی چهل تا سازه.
این دومین و آخرین مسابقه سازه ماکارونی بود که شرکت کردم. یادش بخیر چه هیجانی داشت! بعدش دیگه فرصت دوبارهای پیش نیومد!
.
#خاطره_بازی
#سازه_ماکارونی
#مسابقه
#اتوکد
#AutoCad
#تعجب_نکنید_من_به_همه_چیز_یه_نوکی_زدم!
بعد از انقلاب صنعتی به اینور، ن به سمتی سوق داده شده اند که هرچه بیشتر مثل یک مرد فکر کنند، مثل یک مرد رفتار کنند و بیشتر و بیشتر شبیه مردان بشن. و نگی تبدیل به مفهومی شده که رفته رفته داره به فراموشی سپرده میشه. احتمالاً شما هم مثل من دخترای زیادی رو دیدین و میبینین که ناخودآگاه این حس رو القا میکنند که انگار با یه مرد طرفین! و تعجب میکنید از اینکه از نگی تنها ظاهرش باقی مونده!
به قول پروفسور کارل گوستاو یونگ "نگی چیزی بیشتر از مونث بودنه." و امروزه اونقدر کمیاب شده که تبدیل به گوهری نایاب شده!
در این کتاب دکتر تونی گرنت چهار انرژی روانی برای ن تعریف میکنه: دلبر، بانو، مادر و جنگجو.
اگه بخوام این چهار تایپ رو به آرکی تایپ های شینودا بولن نسبت بدم، دلبر معادل آفرودیت میشه، بانو = هستیا، مادر = دیمیتر و جنگجو = آرتمیس.
ایشون در این کتاب بهترین حالت برای یک زن رو ترکیبی از دو تیپ دلبر و بانو بیان میکنه. و در توضیح این مطلب به طور خلاصه به قول حضرت حافظ:
" لطیفه ایست نهانی که عشق از او خیزد / که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال / هزار نکته در این کار و بار دلداریست"
البته این بدین معنا نیست که دو انرژی دیگه باید حذف بشن. یک زن در ایستگاه های متفاوتی از سفر زندگیش لازمه انرژی مادری یا جنگجو بودنشو غلبه بده به دیگر حالاتش.
در آغاز کتاب، نویسنده سخنش رو با دروغ هایی که در دو قرن گذشته به خورد زن مدرن و جامعه ی امروزی داده شده شروع می کنه. از جمله دروغ جنبش فمنیسم که با ادعای کمک به جنس زن، دقیقا بر ضد زن عمل می کنه! و در ادامهی کتاب نویسنده که خود روزی از طرفداران فمینیسم بوده سعی میکنه این ادعاشو مبنی بر بد فهمیده شدن زن با معرفی ماهیت واقعی زن بر اساس مطالعات، تجربیات، مشاهدات، تفکرات و یافته هاش تفهیم کنه.
او در آغاز کتاب افسانهای رو شرح می ده که در نظر من بسیار جالب توجه بود. افسانه ی ملکه هیپولیتا از سرزمین آمازون. وقتی که یک زن جنگجو در مواجهه با مردی مقتدر و قدرتمند معنایش را از دست می دهد و معنای تازهای می یابد!
البته این بی معنا شدن و معنایی تازه یافتن به شکل های دیگری هم میتونه اتفاق بیفته. مثلاً وقتی بانویی در تنگنای معیشتی گرفتار میشه، مادری فرزندشو در خطر میبینه و دلبری معشوق شو از دست میده، هر سه تبدیل به نی جنگجو خواهند شد.
و باز البته این اتفاق تنها مختص به ن نیست. همانطور که در سرگذشت عطار میبینیم.
عطار پس از شکست خوردن در به دست آوردن دختری که عاشقش بود، دوباره از زمین برمیخیزه و این بار در هیبت یک جنگجو. تبدیل به تاجری موفق و سرآمد میشه. و در حرفه ی خودش تبدیل به یک برند میشه. به طوری که بعد از اون دیگه هروقت کسی میگفت عطار، همه میدونستند از چه کسی داره حرف زده میشه ( هرچند سرنوشت، بازی های بیشتری برای او رقم زد و او دوباره بی معنا شد و عطار واقعی سالها بعد شکل گرفت).
دکتر تونی گرنت در این کتاب همچنین از دغدغه ها و ترس هاش به عنوان یک زن برای رها کردن بُعد جنگجوی وجودش سخن میگه. و برای همین من خوندن این کتابو نه تنها به ن و دختران، بلکه به مردان و پسران هم توصیه میکنم. تا بدونند که اگر پشت هر مرد موفقی، نی هستند که حمایتش می کنند، پشت هر زن برازنده و بانو صفتی نیز مردی هست که حمایتش میکنه و مسوولیت جنگ های زندگی شو به عهده میگیره و بر سرزمین وجود او پادشاهی میکنه. همانطور که او ملکه ی قلمرو پادشاهی اوست.
پ.ن:
البته من تمام جزییات این کتاب رو تایید نمی کنم. مثلا در جاهایی توصیه هایی به ن میکنه که بیشتر منطبق با فرهنگ خودشونه و گاها ممکنه در چارچوب های زن ایرانی مسلمان نگنجه.
یا مثلاً برای ملموس کردن الگوی رفتاری دلبر-بانو تعدادی از بازیگرای قدیمی هالیوودی رو نام میبره که من وقتی چندتا از فیلماشونو به زور پیدا کردم و دیدم به نظرم شخصیت های چندان جالبی نیومدن و برای دلبر-بانو بودن زیادی هورتکی و گاها مصنوعی بودند!
نهایتا به این نتیجه رسیدم که بهترین جا برای پیدا کردن ردپای شخصیت دلبر-بانو شعر و ادبیاته. هرجایی که زنی جز به خاطر زیبایی اش در ظرف عشق توسط شاعری ستوده شده، اون زن یک دلبر-بانو بوده. چراکه این زن، الهام بخش مرد است.
پ.ن۲:
نکته ی جالب توجه دیگه ای که تو این کتاب بهش اشاره میکنه اینه که:
"قهرمان زندگی شما کسی نیست که شما دوستش دارین؛ بلکه کسیه که او شما رو دوست داره."
#فمنیست ها #بخوانید
#زن_بودن
#نگی
#فمنیسم
#کتاب_خوب
درباره این سایت